محل تبلیغات شما
#پندانه

 در مراسم عروسی ، پیرمردی در گوشه
سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد
و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟

 معلم بازنشسته جواب داد : خیر عزیزم
فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم

 داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه
مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟

 یادتان هست سال‌ها قبل ساعت گران قیمت
 یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که
باید جیب همه دانش‌آموزان را بگردید و
گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من
که ساعت را یده بودم از ترس و
خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم
را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم
 بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیه‌ی دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا
پایان آن سال و سال‌های بعد در اون
مدرسه هیچ کس موضوع ی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد.

 استاد گفت : باز هم شما را نشناختم! ولی
واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم
 را بسته بودم

 تربیت و حکمت معلمان ، دانش‌آموزان را بزرگ می‌نماید.

خطرناک تر از بمب اتم

امروز نوبت حضور ماست...

اجتماع بزرگ‌ مردمی #عید بیعت در سالروز آغاز امامت امام عصر (عج)

دانش‌آموزان ,ساعت ,جیب ,هست ,داماد ,منو ,دانش‌آموزان را ,ساعت را ,تفتیش جیب ,دادید و ,تا پایان

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

hermaieni نظام صنفی کارهای کشاورزی شهرستان خوانسار بیجار، شیرین بلاغ wingthreadalin tabfikare دانلود فیلم وسریال رایگان|دی ال استار Fred's life ikvoparpau nespaykapu podezyto