دلم دارد می ترکد ، از شدن هایی که برای خیلی ها شد ، اما برای من نه.
دلم دارد می میرد ، از بودن هایی که برای خیلی ها بود ، اما برای من نه.
چقدر دلم می خواست آن زمان ، آنجا ، کنارِ آنها می بودم.
مثلاً از اولش
که مدینه و کوفه بود و من نبودم.
کربلا بود و من نبودم.
شلمچه بود و من نبودم .
هرکدامِ این واژه ها ، دلم را یادِ پیش ترهای بدونِ من می اندازد.
به یاد:
هزار قابِ عکسِ خالی از من.
هزار سنگِ مزارِ قطعه شهدا ، خالی از نام من.
هزار مادرِ شهید ، اما نه مادر من.
چقدر دلم هوای یکی از این هزارها را کرده ، یا حتی یکی از این بودن ها را :
یکی از آن چند مَحرم خانه ی علی و فاطمه بودن.
یکی از آن چند ده عزیزِ دلی که خودِ خودِ حسین بن علی در لحظه شهادت ، نوازش شان میکرد.
از آن انگشت شمارانی که مخفیانه به خانه ی امامشان می رفتند.
همان هایی که تا دلشان برای مولا تنگ میشد ، چند دقیقه بعد میدیدندش ،
نه چند ساعت یا چند روز بعد.
اما من چه کنم؟
حالا که من مانده ام و آخرِ همه چیز ، آخرِ زمان.
آخرِ هرچه خوبی که خیلی کم است.
آخرِ هرچه بدی که چقدر زیاد است.
همه چیز به آخرِ خودش رسیده :
نفس های کودکانِ کار.
اشک های پدرانِ شرمنده از زن و فرزند.
قیمت گذاری دختران و ن ، کنارِ خیابانها.
حتی امیدِ نجاتِ دنیا از جنگ و بیماری و مصیبت.
سهمِ من هم از دنیا این شد : تولد
در روزگاری که همه چیز در آن به آخرِ خودش رسیده ،
در این پایانِ دنیا و روزگارِ سختِ بدون مهدی فاطمه ، که تنها روزنه ی روشن آن ، وعده ی حتمیِ ظهور پُر برکت اوست.
اما فکرش را که می کنم میبینم وقتی پاداشِ تحملِ همه ی این غم ها ، عاقبت بخیر شدن با ظهورِ مهدی (عج) ست ، جای هیچ گله و شکایتی نیست ؛
من ایمان دارم فردای این دنیا ، قشنگ تر از امروزِ آن است.
✅ کانال مهدویت مهدیاران
http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
اجتماع بزرگ مردمی #عید بیعت در سالروز آغاز امامت امام عصر (عج)
، ,آخرِ ,می ,ی ,ها ,دلم ,همه چیز ,یکی از ,من نبودم ,هایی که ,و من
درباره این سایت