زمستان شما را به جنگ فرا میخوانم میگویید هوا سرد است.
تابستان شما را به جنگ فرا میخوانم میگویید هوا گرم است.
ای مردنمایان نامرد! کودک صفتان بیخرد.
چقدر دوست داشتم شما را هرگز نمیدیدم و هرگز نمیشناختم.
به خودم فکر میکنم و اعتقادات و ادعاهام ، به امثال زَم فکر میکنم و اعتقادات و ادعاهاشون. البته الان مسئله من قضاوتشون نیست ؛ که هر آدمی مسئول رفتار و کردار خودشه و برای اونچه که مسئوله باید پاسخگو باشد. چیزی که ذهنم رو درگیر خودش کرده همون هجده ساعته!
باز به خودم فکر میکنم و به زَم. نگاهم به زاویهای میمونه که از تفکر و اعتقاد من تا تفکر و اعتقاد اون در ذهنم شکل میگیره و دوباره صدایی در گوشم نجوا میکنه و تمام وجودم رو ویران میکنه.
به خدا دوست داشتم معاویه شما را با نفرات خود مانند مبادله درهم و دینار با من معامله میکرد. ده نفر از شما میگرفت و یک نفر از آنها به من میداد.
هر بار که به خودم فکر میکنم چیزی در من نهیب میزنه که تو برای چیزی که اعتقاد و ایمان و تفکرته چند ساعت از روزت رو وقت میذاری؟
? از این منظر امثال زَم کجای زندگیشون ایستادند و تو کجا.؟
نکنه کسی که دم از حُب و عشق و ولایتش میزنی آرزو کنه ده نفر مثل تو را با یکی مثل زَم عوض کنه.
کجای این معامله ایستادی.؟
و تا کجا پای امام زمانت میایستی.؟
#تلنگر
✅ واحد مهدویت موسسه مصاف (مهدیاران)
http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
اجتماع بزرگ مردمی #عید بیعت در سالروز آغاز امامت امام عصر (عج)
,زَم ,رو ,میکنم ,فکر ,تو ,فکر میکنم ,شما را ,امثال زَم ,میکنم و ,خودم فکر ,کجای زندگیشون ایستادند
درباره این سایت